loading...
آراسنج-Arasanj city
مجتبی برزگر عبادی بازدید : 178 دوشنبه 31 تیر 1392 نظرات (0)

مقیم لندن بود، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که برمی گرداند ۲۰ سنت اضافه تر می دهد!
می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی …
گذشت و به مقصد رسیدیم . موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم . پرسیدم بابت چی ؟ گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم . با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم . فردا خدمت می رسیم!
تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد . من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم …

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظرشمادرمورد عملکردسایت
    آمار سایت
  • کل مطالب : 100
  • کل نظرات : 11
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 83
  • آی پی دیروز : 61
  • بازدید امروز : 113
  • باردید دیروز : 123
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 505
  • بازدید ماه : 312
  • بازدید سال : 14,733
  • بازدید کلی : 129,519
  • کدهای اختصاصی
    ****************** ****************** ****************** ******************

    دیکشنری

    ******************

    مترجم سایت

    ******************

    اوقات شرعی

    ******************

    وضعیت آب و هوا

    ******************

    ابزار هدایت به بالای صفحه

    ******************

    ابزار وبلاگ

    ******************

    پیج رنک

    ******************
    ابزار و قالب وبلاگبیست تولزکد جملات په نه په برای وبلاگ
    ******************

    تقویم شمسی

    ******************

    حدیث